۲۶.۱.۸۳

 
خا طره ا ی د ربا ره یک " تماشاگرنما ! ! "
د . پ . مها جر

۲۷ ۱۳۸۲ اسفند
9 - 8 سا ل پیش برای ا ولین با رپس ا زانقلا ب به همراه د وستی برا ی تماشای مسابقه
فوتبال تیمهای استقلال وپرسپولیس به ورزشگاه آ زادی رفته بودم . با اینکه دوست داشتم د رجایگاه
بیطرفها بنشینم وبه د ورا زجنجال وسروصدا فقط به با زی توجه کنم , به اصراردوستم که استقلالی
بود , به چایگاه آ بیها رفتیم .
شخصی با ظاهرا فرا د موسوم به حزب ا لهی که د رکنا رمن نشسته بود , ا زهما ن شروع
مسا بقه با فریا د , اظها رنظرهای توهین آ میزورکیکی نسبت به تیم پرسپولیس وبا زیکنا ن آ ن می کرد .
رفتا رآ ن شخص برا یم عجیب بود . بخصوص که می د ید م هرچند دقیقه یکبا ربعد ا زچند فریاد
توهین آ میزوتحریک کننده , یقه کا پشن را به روی دها نش می کشید , د ستش را آ ن زیرمی برد ویقه
کا پشن برروی دهانش تکا ن می خورد . خیا ل کرد م مشغول خوردن خورا کی یا تنقلات است .
د رابتد ا , دیگرتما شا گران چند ا ن با ا و همرا هی نمی کردند ولی هرچه بردقا یق با زی
اضا فه می شد , به هما ن نسبت احساسات وخشم این قسمت ا زتما شا گرا ن نیز شد ت پیدا می کرد .
د ر بین د ونیمه , شخص مورد نظرمعرکه گرفته بود وبه سخنرا نی برضد پرسپولیس وتک تک
با زیکنان آ ن پردا خته بود ومسا ئل عجیب وغریبی را جع به زندگی خصوصی آ نها بیا ن می کرد
( بغیرا زا تها ما ت , بقیه ا طلاعا ت فوق العا ده د قیق بود ) . خلاصه چنان با کینه ونقرت ا زآ نها
صحبت می کرد که گویا ا زلشکرکفریا د می کند .
د رنیمه د وم برحرا رت وتندی شعارها ی آ ن مرد ا ضافه شد وکم کم شعارمرگ ونا بودی
به شعاراصلی ا وتبدیل شد . بطوریکه هروقت توپ به علی دا یی می رسید , فریا د می زد " بکشید
این ......... را " . د ریکی ا زد فعا تی که صورتش را به زیرکاپشن می کشید , وسیله ای را د رآ ن
زیرد ردستش د ید م . خدا یا ا ودا شت با بی سیم صحبت می کرد . ا زتعجب خشکم زده بود . چون
ا ستفا ده ا زبی سیم مختص بعضی ارمأ موران دولت مثل مأ مورا ن أ منیتی وا نتظا می بود . مگر
چنین چیزی امکا ن دا شت ؟
یکی د وبا ربه هنگا م صحبت کردن آ ن مرد با بی سیم , به علت تحرک وفشا رنا شی ا ز
ابرازاحساسات تما شاگران وکنجکاوی خودم , سرم کا ملا به شا نه آ ن مرد نزدیک شد وقسمتی ا ز
مکا لمه را شنید م که کا ملا حا لت گزارش دهی وکسب دستوررا دا شت .
د را وا سط نیمه دوم , وا کنش تما شا گران دستخوش احساسات ا ین قسمت , کم وبیش مشابه
رفتا رآ ن مرد شده بود وشعا رها ووا کنشها ی دیگرقسمتها ی ورزشگاه هم چه د رمنطقه آ بی وچه
د رمنطقه قرمزتقریبا د رهمین جهت پیش می رفت .
د راوا خرنیمه دوم ود رحا لتی که جوعصبی کا ملا برورزشگاه ا زجمله با زیکنا ن حا کم
شده بود , د ریک صحنه , با زیکنان پرسپولیس به دا وراعترا ض کردند ود رحا لی که کشا کش د ر
زمین به وجود آ مده بود , نا گهان عده ای ا زتما شا گرا ن کم سن وسال ( 18 - 15 سا له ) طرفدا ر
پرسپولیس با کند ن روکشهای د رازنیمکتها وسا ختن پل , ا زجایگاه تما شا گرا ن به دا خل زمین
سرا زیرشد ند وجنگ مغلوبه آ نها با نیروی انتظا می شروع شد که مد تی طولانی ا دا مه پیدا کرد .
گروهی دیگرا زتما شا گرا ن نیزروکشها ی نا یلونی سکوها را به آ تش کشید ند . این کارها با عث
تعطیلی با زی شد وجنجا ل بزرگی به وجود آ ورد که مد تها مورد بحث محا فل اجتما عی وسیاسی
بود .
عجیب اینکه هنگا می که د رگیری شروع شد , شخص مورد نظرغیبش زد ویکی دود قیقه
بعد ا ورا دید م که د ردا خل وکنا رزمین به همرا ه تعد ا د زیا دی بی سیم به دست مشا به خود این طرف
و آ ن طرف می رفتند وسرودست تکا ن می دا دند و ظا هرا پیا مهایی رد وبد ل می کردند . تعجب من
بخصوص ا زاین یود که این همه بی سیم به دست چطوربه یکبا ره د روسط وکنا رزمین سبزشدند .
د رصورتی که د رطول با زی د رآ نجا حضورندا شتند . انتفا ل آ ن افرا د ا زخا رج ا زورزشگاه هم
با آ ن سرعت , غیرممکن بود . آ یا آ نها هم مثل شخص مورد نظرد رمیا ن تما شا گرا ن د رقسمتهای
مختلف ورزشگاه پرا کنده بودند وهما ن کاررا انجا م داده بودند ؟
د رتما م مد ت بازگشت به منزل , اتفاقات عجیب آ ن روز , فکرمرا به خود مشغول کرده
بود وسعی می کردم جوا بی برا ی سوأ لهای متعد د مربوط به آ ن پید ا کنم تا اینکه خوشبختا نه ا خبا ر
ورزشی سیما ی جمهوری اسلا می همه چیزرا به خوبی وخوشی حل کرد : " گروهی تما شا گرنما
با ایجا د اخلا ل , با عث نیمه تما م ما ند ن و تعطیلی مسا بقه شد ند " .

۱۳.۱.۸۳

 
اين 600 هزار زن و دختر تن فروش در تهران کجايند؟
پيک ايران:
اعلام امار 600 هزار نفري قربانيان فحشا در تهران باز هم توجهات را به اين فاجعه دردناک در ايران جلب کرده است. روزنامه اعتماد در شماره 23 اسفند 82 در روايتي در اين زمينه , رواج اين پديده را در خيابان , محل کار و زندگي و.... نشان مي دهد. نويسنده در جستجوي 600 هزار زن و دختر تن فروش در تهران است و مطلب را اين چنين شروع مي کند : من يکي که کسي را نمي بينم , چه رسد به اين که سن شان هم رسيده باشد به زير 20 سال. شايد خيابان را اشتباه امده باشم. به خيابان ديگري ميروم. گهگاه دختراني از کنارم مي گذرند , اما نشاني از کاسبي در انها نمي بينم. پس کو اين 600 هزار زن و دختر تن فروش ? دروغ است اقا , دروغ. براي خوردن اب ميوه وارد يک سوپر مارکت مي شوم . مغازه دار در حال هر و کر کردن با يک مشتري زن است . زن مي گويد " اگه اين دفعه مرتضي هم بياد , حال جفت تون ميگيرم. بهش بگو اگه بخواد اين دفعه سر کيسه اش شل نکنه , حال زيادي نکنه ". پيش خودم مي گويم بي خيال ان 600 هزار نفر .به سمت شرکت يکي از دوستانم ميروم تا او را ببينم. زنگ ميزنم. در باز ميشود و دو دختر 19- 20 ساله بيرون ميايند و از پله ها پائين ميروند. بلافاصله دوستم بي سلام و احوالپرسي جلو ميايد و مي گويد " 10 تومن پول داري " 10 هزار تومان را ميدهم . مي گذارد روي چند تا هزاري ديگر و تند از پله ها پائين ميرود. از او ميپرسم کي بودن اينها ? مي گويد " وللش , چائي ميخوري يا نسکافه ". دم غروب است و به فلکه صادقيه رسيده ام. داخل فروشگاه بزرگي ميشوم. مغازه دار را مي شناسم دارد با موبايل حرف ميزند. کاسب ماهري است , هر چند کمي بي چاک و دهن. بحث تندي دارد پشت خط بر سر معامله اي گويا. بالاخره تماس را قطع مي کند و با حرص مي گويد : " زنيکه ! واسه من ليست قيمت درست کرده ". هوا تاريک شده است که از فروشگاه بيرون مي ايم , دنبال ماشينم مي گردم که دختري 17 - 18 ساله جلو مي ايد و مي پرسد " اقا ! ميخوام برم نارمک , از کجا بايد برم ? خونه يکي از اشناهامون اون جاست , امشب بايد اونجا بمونم و فردا برگردم شهرستان , شما مسافر خونه اين نزديکي ها سراغ ندارين ". مي گويم بالاخره ميخواي بري نارمک يا مسافرخونه ? با عصبانيت مي گويد " يه جا ازت خواستن واسه امشب , ها ! ". وارد اتوبان چمران مي شوم که يکباره ميبينم راه بسته شده است. ارام جلو ميروم و دنبال علت راه بندان مي گردم. تصادفي در کار نيست . جلوتر دو زن را مي بينم
که کنار اتوبان ايستاده اند و يکي سرش را کرده داخل يکي از ماشينها. باقي ماشينها هم منتظرند انگار که نوبت شان شود. به فلکه اول تهران پارس رسيده ام . يادم مي افتد که بايد شيريني بخرم. جلوي شيريني فروشي دعواست. دختري را مي بينم 14 - 15 ساله که کيف چرمي کوچکش را مي کوبد توي صورت پسري. بعد در داخل شيريني فروشي مردي که گويا از ماجرا با خبر بود گفت " مگه ميشه ازش تلکه گرفت , وروجک خودش يه پا مامانه. خوشم اومد , بدجوري حال پسر رو گرفت ". فرد ديگري که در مغازه کار ميکرد مي گويد " اره خدائي ش اين کاره است . خودش هم خوب جنسيه پدرسگ ". جلوي در خانه ميرسم. سرو صدائي مي شنوم , بازار فحش هاي رکيک داغ است. مردي غريبه به سرعت از در بيرون مي ايد. پشت سرش زني با سر و وضعي زننده جيغ مي کشد و پائين مي ايد. فحش ميدهد و پولي را طلب مي کند. هيچ وقت مايل نبوده ام در مسايل خصوصي همسايه ها دخالت کنم. معلوم نيست چه خبر است اينجا ? خسته و کوفته از رفت و امد روزانه و عصباني از پيدا نکردن بازار تن فروشي در تهران وارد خانه ام مي شوم.

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

اشتراک در پست‌ها [Atom]