۱۸.۹.۸۴

 

جعبه سياه هواپيما را بسيجيان جنوب تهران ربودند!

گزارشی از فاجعه ی سقوط هواپيما

• در هر حال بقيه ماجرا را همگی می دانيم! اما آنچه را نمی دانيم بسيج نيروهای بسيج است به فرماندهی سردار سيد محمد حاج آقامير فرمانده مقاومت بسيج تهران بزرگ برای دزديدن جعبه سياه هواپيما. نيروهای بسيج به محض خبر سقوط هواپيما وارد عمل می شوند تا مانع به موقع رسيدن آتش نشانی ها شوند و بتوانند پيش از هر چيز جعبه سياه هواپيما را پيدا کنند و بربايند. و چنين می کنند. از وقتی که جعبه را پيدا کرده اند با آسودگی اعلام کردند که اصلا هواپيما جعبه سياه نداشته است
اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنجشنبه ١۷ آذر ١٣٨۴ – ٨ دسامبر ٢٠٠۵

هموطنان اينجانب بارها شما را در جريان فتنه های پشت پرده حکومت اسلامی قرار داده ام. اينک در مورد واقعه سقوط هواپيما c 130 بايد شما را در جريان بخشی از آنچه در پشت پرده گذشت قرار دهم. پيش از هر چيز بايد بدانيد که اينجانب در بيشتر از 120 عمليات بزرگ و کوچک شرکت کرده ام و شاهد و ناظر غيرعلمی بودن «عل اللهی» «خدا با ماست» «بيمه ما امام حسين است» و صدها شعار احمقانه بسيجی بوده و هنوز هم هستم. ولی آنچه پريروز اتفاق افتاد يکی از شومترين تصادفاتی بود که در اثر جهالت عده ای بسيجی و سپاهی روی داد. شما بايد بدانيد که هزاران اتفاق کوچک و بزرگ در بسيج و سپاه و حتا ارتش در يک سال می افتد ولی بسيج و سپاه از چشم مردم آنها را دور نگه می دارند تا مبادا باعث هشياری مردم و اعتراض آنان شود. هيچ کس از تعداد بسيجيان و پاسداران و سربازانی که بدست جهالت و حماقت و ناکاردانی فرماندهان خود جان باخته اند خبر ندارد. آنها بارها در طول اين سالها بسيجيان و پاسداران و سربازان و حتا گاهی افراد شخصی ای را بی سر و صدا به خاک سپرده اند که همگی قربانی «توکل» فرماندهان به خدا، به امام زمان، به ائمه بوده. آنان پس از هر قتل فردی يا جمعی با مراجعه به بازماندگان آنان مراتب تبريک و تسليت امام زمان، و نايب بر حقش امام خامنه ای رهبر را همراه با يک جعبه شيرينی و مقداری پول نقد به خانواده های آنان هديه می کنند، و تا پيش از اينکه آتش خشم آنان خاموش شود پيوسته به ديدن آنها می روند تا هم آنان را بترسانند و هم گاهی سکوت آنان را با يخچال و جارو برقی و فرش ماشينی و...بخرند. اينجانب شخصا ده ها بار شاهد اين ماجرا بوده ام. لازم به يادآوری ست که بعد از چند سال يا گاهی پس از چند ماه همان بازماندگان به ديده تحقير و به ديده مزاحم نگريسته می شوند.
آنچه به سقوط هواپيما بر می گردد و خصوصا ناپديد شدن جعبه سياه آن بايد گفت که در روز حادثه از ساعت چهار صبح نقص فنی هواپيما شناسایی شده بود، مکانيسين فرودگاه با تلفون موبايل ساعت شش صبح خلبان را در خانه اش بيدار می کند و به او می گويد که فکر می کند که هواپيما برای امروز آماده نشود، احتمال دارد که حتا فردا هم آماده پرواز نباشد. همسر خلبان از او می خواهد که خودش را به مريضی بزند و اصلا برای پرواز به فرودگاه نرود. خلبان به همسرش می گويد نه بايد به فرودگاه بروم، اگر ديدم وضع خراب است خوب رودربايستی که ندارم پرواز را به عقب می اندازم. خلبان به فرودگاه می آيد با مکانيسين تماس می گيرد، امام لحن مکانسين عوض شده! زيرا مکانيسين با «کسانی» تماس گرفته و آنها به او گفته اند که طبق امريه فرمانده کل قوا اين پرواز بايد در راس ساعت مقرر انجام شود (یاد آوری اين نکته بد نيست که وقتی در جريان انتخابات هم «نقص فنی» مشاهده شد رهبری با نامه ای شديد الحن دستور داد که انتخابات بايد در روز معين و ساعت معين برگزار شود و شد هر آنچه شد).
خلبان به مکانسين هواپيما می گويد: تو به من گفتی که هواپيما نقص فنی دارد، حالا چطور شد که تغيير عقيده دادی؟ و مکانيسين پاسخ می دهد که هواپيما نقص فنی داشت! تعمير شد. خلبان می گويد که در هر حال اگر تا ساعت پرواز هواپيما تعمير شد او صدای موتور را گوش خواهد کرد و اگر به نظرش همه چيز روبراه آمد پرواز خواهد کرد در غير اين صورت او به هيچ قيمت جان خودش و ديگران را به خطر نخواهد انداخت.
تا ساعت يازده و بيست دقيقه صبح چندين تلفن تطميع و تهديد به خلبان می شود ولی او جسورانه می گويد که صبر خواهد کرد تا ببيند آيا صدای موتور هواپيما عادی ست يا نه! ساعت پرواز نزديک می شود از باند فرودگاه به اتاق انتظار خلبان خبر می دهند که هواپيما آماده پرواز است. او به باند فرودگاه می آيد، چند نفر آشنا و چند نفر غريبه با نگاهای عجيب در پايين هواپيما منتظر او هستند. خلبان صدای هواپيما را گوش می کند دور هواپيما می گردد و آنگاه اعلام می کند که اين هواپيما و اين پرواز «بوی بد می دهد» و او با اين هواپيما پرواز نخواهد کرد. مافوقان او که در باند فرودگاه هستند از او می خواهند که اشکال ترشی نکند و از هواپيمای سالم ايراد نگيرد. يکی از آنها به او می گويد «آخه بابا من خودمم که تو هواپيما هستم دکترا دارم الکی که حرف نمی زنم» آنها کم کم صدايشان بالا می گيرد، با سر و صدا چند نفری از باند فرودگاه به سالن می آيند چند نفری از خبرنگاران در سالن انتظار شاهد کش و قوس مجرا هستند. آنها، خبر نگاران، ماجرا را می فهمند به خانواده های خود تلفن می کنند و به آنها اطلاع می دهند که شايد امروز به محل مانور نروند.
در اين ماجرا کسی وارد صحنه می شود که بسيار اهميت دارد شخصی ست با لباس نظامی با عينک دودی، که حتا در کم نوری سالن فرودگاه هم عينکش را بر نمی دارد، او به خلبان می گويد که حتما بايد پرواز کند «اين مانور مانور امام زمانه، خود امام زمون فرمانده اونه خودشم از شما محافظت ميکنه» اين شخص را همه نمی شناسند. اما ايشان کسی نيست مگر سردار سيد محمد حاج آقامير فرمانده مقاومت بسيج تهران بزرگ! در هر حال خلبان از پرواز سر باز می زند و می گويد بهای اين نافرمانی را هر چه باشد خواهد پرداخت. در همانجا سردار سيد محمد حاج آقامير فرمانده مقاومت بسيج تهران بزرگ تلفن موبايلش را از جيبش بيرون می آورد شماره ای ميگيرد و خلبان جوانی را جانشين خلبان مجرب می کند. آن خلبان جوان گر چه در خلبانی هواپيما های ديگر نيمه مجرب بوده ولی بيشتر از شانزده پرواز با c 130 را نداشته و تازه در آن هم کمک خلبان بوده و نه خلبان. و صد البته وقتی خلبان جوان از راه می رسد به او می گويند که به خاطر مريضی خلبان اصلی به صورت اضطراری از او درخواست کرده اند که موقتا جانشين او شود.
لازم به گفتن است که در ابتدا چند نفر از خبرنگاران و تصوير برداران در همان سالن انتظار فرودگاه از ماجرا خبردار می شوند و وقتی حدود چهل و پنج دقيقه در هواپيما ی ساکن ولی روشن می مانند همگی از نقص فنی هواپيما آگاه می گردند!!! آنچه که تعجب آور است اين است که چرا اين آقايان و گويا سه خانم که همگی درس خوانده هم بوده اند با اعترض شديد از هواپيما پياده نشدند؟؟ آيا آنها را وادار به ماندن در هواپيما کرده انده اند؟ چرا و چگونه 110 نفر را در يک هواپيمای 94 نفره جا داده اند.
در هر حال بقيه ماجرا را همگی می دانيم! اما آنچه را نمی دانيم بسيج نيروهای بسيج است به فرماندهی سردار سيد محمد حاج آقامير فرمانده مقاومت بسيج تهران بزرگ برای دزديدن جعبه سياه هواپيما. آری نيروهای بسيج به محض خبر سقوط هواپيما وارد عمل می شوند تا مانع به موقع رسيدن آتش نشانی ها شوند تا آنها بتوانند پيش از هر چيز جعبه سياه هواپيما را پيدا کنند و بربايند. و چنين می کنند. از وقتی که جعبه را پيدا کرده اند با آسودگی اعلام کردند که اصلا هواپيما جعبه سياه نداشته است. و اما يک سوال بزرگ در اينجا مطرح می شود و آن اينکه با اطمينان صد در صد در ابتدا گروهی و سپس همه خبرنگاران از نقص فنی هواپيما آگاهی داشته اند همه آنها دست کم ادعای دکتر و مهندس و خبرنگار و عکاس و تحليل گر و منتقد و نويسنده و روشنفکر را داشته اند پس چه نيرويی آنها را سوار هواپيما کرده است، اگر هم به زور اسلحه آنها سوار کرده باشند، شايد اگر همگی اقدام می کردند می توانستند مردان سردار سيد محمد حاج آقامير فرمانده مقاومت بسيج تهران بزرگ، و رعايای خامنه ای و رفسنجانی (و احمدی نژاد که بيچاره حتا برای خود آنها هم رقمی نيست) را خلع سلاح کنند و از معرکه نجات يابند. ولی من به عنوان يک بسيجی سابق و کارمند امروز که ناظر از نزديک همه اينها بوده و هستم بايد بگويم که همه ما چه روشن فکر و عارف و چه عامی از نوعی بيماری توکل و تشيع و تسلم رنج می بريم. و بی خود نيست اسلام هزار و چهارصد سال است که از گـٌرده ما و استخوانهای ما برای خودش تخت و بارگاه می سازد.
و اما هشدار به شما همه و به آن خلبان که با جسارت جان سالم بدر برده. آيا مردان جسورتر امام خامنه ای نايب بر حق امام زمان و نوکرشان سردار سيد محمد حاج آقامير فرمانده مقاومت بسيج تهران بزرگ آن خلبان را زنده خواهند گذاشت؟؟!


محمود ح بسيجی سابق ميدان محمديه تهران

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

اشتراک در پست‌ها [Atom]