۷.۱۱.۸۲

 
!!اولین مسافر که سوار شد با صدایی بلند «عطسه» کرد!. از تو آیینه یه نيگا بهش کردمو گفتم: عافیت باشه
با صدايي غمگين جواب داد: ای بابا کدوم عافيت. تازه از بيمارستان در اومدم سرماهم خوردم با یه کليه می گن سرما خوردگی خطرناکه.
گفتم: خدا بد نده کليه تون سنگ آورده بود دو تا آبجو مينداختی بالا حل می شد!!
با نگاهی تند، همراه با ناراحتی گفت: کليه ام سنگ بی پولی آورده بود و هيچی جز خودش حلش نمی کرد!!!
ديگه مغزم از موتور تاکسيم داغتر کرده بودو بقيه حرفاشو نمی شنيدم. واويلاست!!!؟؟؟

نظرات: ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]





<< صفحهٔ اصلی

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

اشتراک در پست‌ها [Atom]