۷.۱۱.۸۲

 
امروز صبح ديرتر شروع کردم آخه ديشب تا دير وقت رانندگی می کردم ولی چرا دير وقت!!!. حقيقتش نزديکای غروب دوتا هموطن که از شهرستان اومده بودنو سوار کردم. یه مسير دورو درازی رو گفتن ، ماهم زديم رو گاز که بريم!! یکی دوتا چهار راهو رد کرده بوديم که یه حاج آقايی (شما بخونيد آخوند) دست بلند کرد . تا خواستم نیگه دارم ، ديدم اين مسافر عقبی داد زد آقا آدم قحطه اينو سوار می کنين، برو آقا ما خودمون پول اين صندلی خاليتو می دیم الان سوار می شه شروع می کنه موعظه خوندن!!!.
گفتم بابا ، انصاف داشته باشين، اينام آدمند به خدا!!! ولی در جواب برگشت و گفت: اینا از شيطان هم بدترند. ديدم فايده نداره بحث کردن ، راهو گرفتم و رفتم ولی واقعاً جامعه چقدر از ديدن اين قيافه ها بيزار شده؟؟؟!!!...

نظرات: ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]





<< صفحهٔ اصلی

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

اشتراک در پست‌ها [Atom]