۱۳.۱.۸۳

 
اين 600 هزار زن و دختر تن فروش در تهران کجايند؟
پيک ايران:
اعلام امار 600 هزار نفري قربانيان فحشا در تهران باز هم توجهات را به اين فاجعه دردناک در ايران جلب کرده است. روزنامه اعتماد در شماره 23 اسفند 82 در روايتي در اين زمينه , رواج اين پديده را در خيابان , محل کار و زندگي و.... نشان مي دهد. نويسنده در جستجوي 600 هزار زن و دختر تن فروش در تهران است و مطلب را اين چنين شروع مي کند : من يکي که کسي را نمي بينم , چه رسد به اين که سن شان هم رسيده باشد به زير 20 سال. شايد خيابان را اشتباه امده باشم. به خيابان ديگري ميروم. گهگاه دختراني از کنارم مي گذرند , اما نشاني از کاسبي در انها نمي بينم. پس کو اين 600 هزار زن و دختر تن فروش ? دروغ است اقا , دروغ. براي خوردن اب ميوه وارد يک سوپر مارکت مي شوم . مغازه دار در حال هر و کر کردن با يک مشتري زن است . زن مي گويد " اگه اين دفعه مرتضي هم بياد , حال جفت تون ميگيرم. بهش بگو اگه بخواد اين دفعه سر کيسه اش شل نکنه , حال زيادي نکنه ". پيش خودم مي گويم بي خيال ان 600 هزار نفر .به سمت شرکت يکي از دوستانم ميروم تا او را ببينم. زنگ ميزنم. در باز ميشود و دو دختر 19- 20 ساله بيرون ميايند و از پله ها پائين ميروند. بلافاصله دوستم بي سلام و احوالپرسي جلو ميايد و مي گويد " 10 تومن پول داري " 10 هزار تومان را ميدهم . مي گذارد روي چند تا هزاري ديگر و تند از پله ها پائين ميرود. از او ميپرسم کي بودن اينها ? مي گويد " وللش , چائي ميخوري يا نسکافه ". دم غروب است و به فلکه صادقيه رسيده ام. داخل فروشگاه بزرگي ميشوم. مغازه دار را مي شناسم دارد با موبايل حرف ميزند. کاسب ماهري است , هر چند کمي بي چاک و دهن. بحث تندي دارد پشت خط بر سر معامله اي گويا. بالاخره تماس را قطع مي کند و با حرص مي گويد : " زنيکه ! واسه من ليست قيمت درست کرده ". هوا تاريک شده است که از فروشگاه بيرون مي ايم , دنبال ماشينم مي گردم که دختري 17 - 18 ساله جلو مي ايد و مي پرسد " اقا ! ميخوام برم نارمک , از کجا بايد برم ? خونه يکي از اشناهامون اون جاست , امشب بايد اونجا بمونم و فردا برگردم شهرستان , شما مسافر خونه اين نزديکي ها سراغ ندارين ". مي گويم بالاخره ميخواي بري نارمک يا مسافرخونه ? با عصبانيت مي گويد " يه جا ازت خواستن واسه امشب , ها ! ". وارد اتوبان چمران مي شوم که يکباره ميبينم راه بسته شده است. ارام جلو ميروم و دنبال علت راه بندان مي گردم. تصادفي در کار نيست . جلوتر دو زن را مي بينم
که کنار اتوبان ايستاده اند و يکي سرش را کرده داخل يکي از ماشينها. باقي ماشينها هم منتظرند انگار که نوبت شان شود. به فلکه اول تهران پارس رسيده ام . يادم مي افتد که بايد شيريني بخرم. جلوي شيريني فروشي دعواست. دختري را مي بينم 14 - 15 ساله که کيف چرمي کوچکش را مي کوبد توي صورت پسري. بعد در داخل شيريني فروشي مردي که گويا از ماجرا با خبر بود گفت " مگه ميشه ازش تلکه گرفت , وروجک خودش يه پا مامانه. خوشم اومد , بدجوري حال پسر رو گرفت ". فرد ديگري که در مغازه کار ميکرد مي گويد " اره خدائي ش اين کاره است . خودش هم خوب جنسيه پدرسگ ". جلوي در خانه ميرسم. سرو صدائي مي شنوم , بازار فحش هاي رکيک داغ است. مردي غريبه به سرعت از در بيرون مي ايد. پشت سرش زني با سر و وضعي زننده جيغ مي کشد و پائين مي ايد. فحش ميدهد و پولي را طلب مي کند. هيچ وقت مايل نبوده ام در مسايل خصوصي همسايه ها دخالت کنم. معلوم نيست چه خبر است اينجا ? خسته و کوفته از رفت و امد روزانه و عصباني از پيدا نکردن بازار تن فروشي در تهران وارد خانه ام مي شوم.

نظرات: ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]





<< صفحهٔ اصلی

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

اشتراک در پست‌ها [Atom]