۱۸.۲.۸۳

 
اعدامي ها: لغزش مرگ روي طناب ، همايون دشتي
ساعت 4 صبح. بخار دهانم هي مي‌آيد جلوي چشمم و تصوير را فلو مي‌كند. منتظرم. قرار است تا يك ساعت ديگر چهار مرد و يك زن به جرم قتل، طناب زبري را بر گردن خود احساس كنند. سكوت مرگباري بر فضا حاكم است هرازگاهي صداي شيون هاي زني كه قرار است تا يك ساعت ديگر دو دختر 13 و 15 ساله‌اش يتيم شوند اين سكوت را مي‌شكند.

شما رو به خدا، به بچه‌هايم رحم كنيد. او قاتل نيست. شما گذشت كنيد، به خدا دخترانم كنيزي شما رو مي‌كنند.
نه، اون قاتله و بايد اعدام بشه. اون وقت كه بچه چهارساله منو يتيم كرد فكر يتيمي بچه‌هاي خودش رو نكرد؟
زن همچنان به التماس خود ادامه مي‌دهد و اولياي دم حاضر به رضايت دادن نيستند. تجربه ديدن اين صحنه‌ها را ندارم. قيافه بعضي‌ها عجيب است.
خانواده اعدامي‌ها كه زمان برايشان باد مي‌گذرد آنها سعي مي‌كنند كه آخرين فرصت را هم از دست ندهند و از هيچ كاري رويگردان نيستند. درست مثل مربي تيمي كه يك دقيقه مانده قهرماني را از دست بدهد.
؟ دودستگي كاملا در ميان خانواده‌ها مشخص است. گروهي با لباس‌هاي مشكي تسليم قضاو قدر شده و در قسمت شرقي پارك روبه‌روي زندان نشسته‌اند و منتظر قصاص قاتل همسر، پسر و پدر خود هستند اما تب و تاب گروهي ديگر كه سخت‌ترين لحظات عمرشان را مي‌گذرانند سوژه اصلي است. آنها روبه‌روي در زندان ايستاده و به دنبال چاره‌اي براي گرفتن رضايت از اولياي دم هستند.
نمي‌دانم چكار بكنم. پسرم داره به دست داهي‌اش قصاص مي‌شه. هر كاري مي‌كنيم رضايت نمي‌ده... اگه پسرم بميره خودمو مي‌كشم. اين حرفها را مادري به اسم زهرا كه پسر 22 ساله‌اش قرار است تا چند دقيقه ديگر به جرم قتل عمد پسردايي اعدام خواهد شود مي‌زند.
او قصد كشتن پسر دايي‌اش را نداشت. آنها سر مسايل مالي با هم درگير شدند و «رضا» پسرم در يك لحظه چاقو را از روي ميز برداشت و با آن چند ضربه به آن مرحوم زد. پس از آن براي گرفتن رضايت چند بار به خانه برادرم رفتم ولي او حاضر نيست از خون پسرش بگذرد. صداي ترمز پاترول قاضي اجراي احكام مجتمع امور جنايي، همه را ميخكوب مي‌كند. نگاه ها مي‌رود به سمت در بزرگ زندان قصر. قاضي «پورمكري» را همه مي‌شناسند. پس از تاييد حكم در ديوان عالي كشور پرونده براي اجراي حكم در اختيار او قرار گرفته بود.
زني خود را جلوي ماشين مي‌اندازد: «آقاي قاضي. التماس مي‌كنم. نمي‌خواهم شوهرم اعدام بشه. شما نبايد اين كار را بكنيد. شما نبايد داخل برويد. به بچه‌هاي من رحم كنيد. دستم به دامنت...»
ماموران زندان ازهمراهان اين زن مي‌خواهند كه او را از جلوي ماشين كنار بكشند؛
بيا كنار خواهر. با اين كارا شوهرت از اعدام نجات پيدا نمي‌كنه.
ماموران زندان با كمك برادر اين زن او را كنار مي‌كشند و قاضي «پورمكرمي» براي انجام مقدمات اجراي حكم وارد زندان شدند.
«ما هر ماه هنگام اعدام با اين وضع روبرو هستيم ولي پس از طلوع آفتاب و اجراي حكم اعدام همه چيز به حالت عادي خودش بر مي‌گردد.» اين را يكي از سربازان زندان مي‌گويد و ادامه مي‌دهد «در اين مدتي كه من اينجا هستم كم پيش آمده كه اولياي دم رضايت دهند.
البته بايد به آنها حق داد.»
پس از قاضي اجراي احكام، نماينده پزشكي قانوني و قاضي مجتمع امور جنايي هم جداگانه وارد زندان مي‌شوند.
ديگر هيچ‌كس توان شيون و ناله هم ندارد.
در زندان باز مي‌شود و مردي با كت و شلوار مشكي‌رنگ بيرون مي‌آيد و خطاب به خانواده اولياءدم مي‌گويد:
- خانواده‌هاي اولياء دم! يك نفر از هر خانواده براي اجراي حكم وارد زندان شوند. دو مادر، يك پدر و در آخر يك برادر براي اجراي حكم اعدام قاتل پسران، دختر و برادر خود وارد زندان مي‌شوند.
- «داداش دستم به دامنت. تورو خدا به جووني پسرم رحم كن.»
زن ديگري مي‌گويد: «لذت گذشت را به انتقام از بين نبر!»
پيرزن بي‌رمق به درختي تكيه داده است و منتظر گذشت اولياء دم است. «من هيچ‌وقت براي رضايت جلو نمي‌روم. پسرم مرتكب قتل همسرش شده و آنها حق دارند او را اعدام كنند. هرچند كه پسرم او را خيلي دوست داشت و در اوج عصبانيت مرتكب قتل شد.»
بيرون ملغمه‌اي از ياس و اميد مي‌جوشد. قلب‌هايي كه ازجا كنده مي‌شود و نفس‌هايي كه در سينه حبس شده و البته نگاه‌هايي پر از كينه.
- «ما در ابتدا خانواده‌ها را به اتاقي مي‌بريم و از آنها مي‌خواهيم كه درصورت تمايل رضايت دهند ولي اگر آنها خواهان اعدام قاتل باشند كه حق شرعي و قانوني آنها است. سپس به محوطه زندان كه محل اجراي حكم است مي‌رويم تا حكم را اجرا كنيم.»
صبح ساعت پنج ماموران زندان به سراغ زندانيان مي‌روند و آنها را براي اجراي مراسم اعدام به محوطه مي‌آورند. صداي كشيده‌شدن زنجيرهاي پابند به روي زمين در راهروهاي زندان مي‌پيچد.
قاضي دادگاه جنايي آخرين وصيت آنها را مي‌گيرد و اعدامي‌ها را به سمت چوبه دار مي‌برند.
پاها سست است و به سنگيني قدم برمي‌دارند و لابد قلبشان هم به تندي مي‌زند. با دستور قاضي اجراي احكام، طناب دار را به دور گردن اعدامي‌ها مي‌اندازند. اين لحظه‌اي است كه هيچكس طاقتش را ندارد. زمان ايستاده، ناگهان صدايي مي‌گويد: - دست نگهداريد من رضايت مي‌دهم. من او را مي‌بخشم اميدوارم خدا هم او را ببخشد.
دايي از اعدام قاتل پسرش منصرف شده و پاي چوبه دار خواهر‌زاده‌اش را مي‌بخشد. ثبت اين صحنه كار هيچ قلمي نيست. قيافه خوشحال پسر كه به دست و پاي دايي افتاده و گريه مي‌كند،‌نه زار مي‌زند.
بقيه اما، اعدام مي‌شوند. درست دقايقي قبل از طلوع كامل خورشيد و خانواده اعدامي‌ها جلوي در منتظر بيرون‌آمدن قاضي اجراي احكام هستند. در باز مي‌شود و قاضي به همراه اولياي‌دم بيرون مي‌آيند.
- «همه اعدام شدند به جز يك نفر!»
- چه كسي آقاي قاضي؟
- ... جواني كه پسردايي‌اش را به قتل رسانده بود.
نگاه‌ها به آن طرف است كه مادر به سرعت خود را به برادر مي‌رساند تا ببوسدش و تشكر كند. من برمي‌گردم و قامت خميده پيرزني را نگاه مي‌كنم درحالي كه به درخت تكيه داده بود. خشك شده بود!
سه‌شنبه آخر هر ماه، زمان اجراي حكم قصاص (اعدام) متهمان محكوم به مرگ است. هر ماه در اين شب افرادي كه حكم اعدام آنها از سوي ديوان عالي كشور تاييد شده و مقدمات اجراي حكم آنها انجام شده شب سختي را پشت سر مي‌گذارند. آنها مي‌دانند كه چند ساعت ديگردفتر زندگي‌شان بسته خواهد شد.
يكي از زندانبانان بازنشسته زندان مي‌گويد: «اكثر محكومان به مرگ شب قبل از اعدام را به توبه و يا فكر كردن مي‌گذرانند. آنها ديگرمي‌دانند كه به آخر خط رسيده‌اند. دراين شب سعي مي‌كنيم كه با كمك پزشكان رواشناس به آنها آرامش لازم را بدهيم.»
وي مي‌گويد: «بهترين لحظه در دوران خدمتم در زندان زماني بود كه يك زنداني با رضايت اولياي دم از پاي چوبه‌دار نجات پيدا مي‌كرد. بعضي از قاتل‌ها باتوجه به جنايت‌هايي كه مرتكب مي‌شوند مستحقق اعدام هستند كه در اين مدت هيچ وقت از اعدام آنها ناراحت نشدم.»
يك مقام آگاه هم گفت: «قرار است پس از تخريب زندان قصر اجراي احكام اعدام در زندان رجايي شهر كرج انجام شود كه هنوز اين موضوع به طور قطع تصويب نشده است.»
با نگاهي گذرا به افراد محكوم به اعدام مشخص است كه اكثر آنها بدون نقشه قبلي مرتكب قتل شده‌اند. اين قاتلان كه نبايد به آنها به صورت يك جاني نگاه كرد در يك لحظه در اوج عصبانيت مرتكب قتل شده بودند و پس از آن هم از كار خود ابراز پشيماني كرده‌اند. نزاع‌هاي خياباني منجر به قتل از مهمترين پرونده‌هاي اين دسته از قتل‌ها هستند كه در بيشتر آنها چند ساعت و يا چند روز پس از قتل، قاتل دستگير شده و يا با مراجعه به كلانتري خود را معرفي كرده است.
اما دسته دوم كه مربوط به قتل‌هاي از پيش طراحي شده است ازمهمترين پرونده‌هاي جنايي در چند سال اخير بوده است. قاتل يا قاتلان اين گروه از جنايت‌هاي تهران هميشه افرادي بوده‌اند كه پس از اعدامشان هيچ براي مرگ آنها افسوس نخورد و حتي از دستگاه‌ قضايي براي برخورد با اين قاتلان تشكر و تقدير شده است. با توجه به آمار قتل و جنايت در كشور تنها چيزي كه مشخص است اين موضوع است كه ما همچنان بايد شاهد برگزاري مراسم‌هاي اعدام در كشور باشيم.
يك روانشناس در اينباره مي‌گويد: «متاسفانه اكثر اين قاتلان را افراد جوان تشكيل مي‌دهند. در چند سال اخير آستانه تحمل جوانان در كشور پايين آمده است و آنها در برابر هر عملي سريعا از خود عكس العمل‌هاي شديدي نشان مي دهند كه نتيجه آن افزايش آمار درگيري‌ها به خصوص درگيري منجر به قتل در كشور است.»
از سوي ديگر يك حقوقدان هم معتقد است: «جرم محسوب نشدن حمل چاقو يكي از دلايل افزايش قتل‌هاي خياباني است. در حال حاضر در جيب اكثر جوانان ما چاقو پيدا مي‌شود كه شايد براي كاربردهاي مختلف از آن استفاده كنند. اما در زمان وقوع درگيري‌آن فرد هنگامي كه خود را ناتوان از مقابله با طرف مقابل مي‌بيند سعي مي‌كند با استفاده از چاقو ضعف خود را جبران كند كه نهايتا يك درگيري ساده با قتل همراه خواهد شد.»


نظرات: ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]





<< صفحهٔ اصلی

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

اشتراک در پست‌ها [Atom]