۲۲.۳.۸۳

 
چادر نشيني يک خانواده محروم در تهران
اعضاي يک خانواده از شدت فقر و تهيدستي به چادر نشيني روي اورده اند. محل استقرار اين چادر در قلب پايتخت ميهن اسلامي در خيابان دانشگاه جنوبي است. گزارشگر روزنامه جمهوري اسلامي از اينکه اين خانواده در چادر زندگي ميکند تعجب زده شده و مي نويسد ببين سرنوشت با انها چه کرده است ! روزنامه جمهوري اسلامي 20 خرداد : " ... مقابل کيوسک مطبوعاتي واقع در خيابان دانشگاه جنوبي به مرور تيترهاي روزنامه ها پرداختم , همينطور که سرگرم مطالعه بودم خيمه اي در انتهاي " بن بست تابش " چشمهايم را خيره کرد. کنجکاوي مرا به سمت چادر کشاند. اطراف چادر را برانداز کردم ناگهان پرده نايلوني چادر کنار رفت و جواني لاغر اندام با پيراهن مشکي مقابل ديدگانم قرار گرفت و گفت : بفرمائيد. بهت زده بودم , چرا اين جوان در اين مکان زندگي مي کند , سرنوشت با او چه کرده است و هزاران سئوال بي پاسخ ديگر. که جوان مجددا گفت امري بود , بفرمائيد , پرسيدم شما اينجا زندگي مي کنيد ! ديدگان جوان غرق در اشک بود و بغض شکسته اي گلويش را مي فشرد. نمي دانست چه بگويد و چگونه جملاتش را کامل کند , گفت : بله , رنگ زرد و چهره پريشان مرد حکايت از درد و رنجي عميق داشت که اينطور تاب و توان را از او ربوده بود. جوان اهي کشيد و سرش را از روي تاسف تکان داد و گفت : چه بگويم که زبانم را ياراي بيان نيست. لبانش از شدت عطش خشک شده بود و با کلمات منقطع و بريده اش سعي داشت شرح انچه بر او گذشته را جاري سازد. سرانجام لب به سخن گشود و گفت : 25 سال پيش هفت ساله بودم که پدرم فوت کرد. از همان زمان کمر همت را بستم و به کار و تلاش روي اوردم. کار کردم , کار کردم و با همان در امد ناچيز سرپناهي را خريدم تا مادرم و دو برادر کوچکترم احساس کمبود نکنند و از نداري و فقر رنج نبرند. سه سال پيش برادرم سرطان گرفت. با قرض و قوله او را در بيمارستان شريعتي بستري کردم اما عمرش به دنيا نبود و فوت کرد. با شرايط پيش امده و ميزان بدهي ناچار خانه مان را فروختم تا ديون خود را بپردازم. مستاجرنشين شديم , توان پرداخت اجاره را نداشتم و درامد بيشتر صرف پرداخت بدهي هاي گذشته مي شد. اجاره مان نيز به تعويق افتاد و سرانجام با شرمساري , اواره کوچه و خيابان شديم. وي که ديگر توان ادامه صحبت نداشت اه جگر سوزي کشيد و گفت خود قضاوت کنيد پائيز و زمستان را زير سقف چادري سپري کرديم. اين وضعيت من و مادرم است."

مردم از نداری به اين روز افتاده اند, در عوض آقازاده هارشوه های ميلياردی می دهند و قراردادهای تجاری می بندند. قراردادهایی که پولش از حق و حقوق ملت دزديده شده است.

نظرات: ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]





<< صفحهٔ اصلی

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

اشتراک در پست‌ها [Atom]